شهر سرگرمی

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


عاشقی و دیوانگی

 

 

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی.
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند …
 

نويسنده: تاريخ: شنبه 30 بهمن 1389برچسب:عاشقی و دیوانگی,داستان کوتاه, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سید اشرف الدین گیلانی(ای قلم)

ای قلم


غلغلی انداختی درشهرتهران ای  قلم     خوش حمایت می کنی ازشرع قران ای قلم

گشت از برق تو ظاهر نورایمان ای قلم    مشکلات خلق  گردد  از  تو  اسان  ای   قلم 

                           نیستی ازاد در ایران ویران ای قلم                           

ای قلم  تا  میتوانی در قلمدان  صبر  کن       یوسف اسا سال ها در کنج زندان صبر کن

همچو  یعقوب حزین در بیت الاحزان صبر کن       کور شو بیرون نیا از  شهر کنعان  ای  قلم

                  نیستی  ازاد  در  ایران  ویران  ای  قلم                 

ای قلم پنداشتی   هنگامه ی دانشوری است      دوره ی علم امده هر کس به عرفان مشتری است   

تو نفهمیدی که اوضاع جهان خر تو خری است      خر همان است و  عوض گردیده پالان ای قلم

نیستی ازاد در ایران ویران ای قلم 

اییها الشاعرتو هم از شعر گفتن لال باش   شعر یعنی چه برو حمال شو رمال باش 

چشم  بندی کن میان معرکه نقال باش    حقه بازی کن تو هم مانند رندان ای قلم 

                                    نیستی ازاد در ایران ویران ای قلم                                             

نويسنده: طاهر تاريخ: شنبه 30 بهمن 1389برچسب:سید اشرف الدین گیلانی,ای قلم,تهران, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

لطائف الطواعف (قسمت اول)

 

قسمت اول

 

مقدمه:

 

لطائف الطوائف از مهمترین اثار طنز زبان فارسی است این کتاب در قرن 10 توسط مولانا فخرالدین علی صفی نوشته یا به عبارتی گرداوری شده. این کتاب مجموعه ای از لطایفی است که از قرنها قبل باقی مانده و به اشکال مختلف توسط نقالان روایت شده. منم بعضی هاشو اوردم بخونید دوره همیم شاد باشیم.

 

 

 

در بارگاه عزیز مصر

یکی از علمای بزرگ مصر حکایت کرده است مرا عزیز مصر نزد هرکل بزرگ روم فرستاد. وقتی به بارگاه او رسیدم پیش تخت او دیوانه ای را دیدم که بک سر زنجیر طلایی را به پای او و یک سر زنجیر را به پایه ی تخت بسته بودند. حرکات زیبا و مناسبی انجام می داد وقتی هرکل مشغول کاری بود زبانم را برایش در اوردم و حرکت دادم. او با صدای بلند گفت: خدایا ببین چه کسی را بسته اند و چه کسی را باز گذاشته اند

 

 

دوستی نسیه نمی شود

هارون الرشید از بهلول پرسید بهترین دوست تو چه کسی است؟ گفت کسی که شکم مرا سیر کند

گفت: اگر من شکم تو را سیر کنم مرا دوست داری؟

گفت: دوستی نسیه نمی شود

 

چها روز مهلت

شخصی نزد خلیفه بغداد رفت و گفت: من پیغمبرم. خلیفه گفت معجزه تو چیست؟ گفت هر چه اراده کنی. گفت تخم خربزه را پیش من بکار تا فورا سبز شود و گل دهد و خربزه شود و برسد.

گفت به من چهار روز مهلت بده. گفت مهلت دادنی نیست.

گفت ای بی انصاف به خدای عزوجل با وجود قدرت کاملش چهار ماه مهلت می دهی تا خربزه برساند. به من چهار روز مهلت نمی دهی؟

 

شبیخون

سواری ابله در میان لشکری بود نیمه شب به ان لشکر شبیخون زدند و ابله چنان ترسید که وقتی خواست بر سر اسب لگام بزند به اشتباه لگام را به سمت کفل و دم اسب اورد و با تعجب گفت: گیرم که سر تو بزرگ شده و پیشانی تو پهن شده است موی پیشانی ات چرا اینقدر دراز شده است؟!

 

جستجوی مفید

ابلهی سوزنی را در خانه اش گم کرده بود و در کوچه به دنبالش می گشت گفتند دنبال چه هستی؟

گفت دنبال سوزنی که در خانه گم کرده ام. گفتند ای ابله چیزی را که در خانه گم گر ده ای در کوچه جست و جو می کنی؟

گفت چه کنم که خانه تاریک است و چراغ ندارم

 

 

کفن کهنه

معلمی نزدیک مرگ بود گفت بگردید ببینید کفن کهنه پیدا میکنید؟ گفتند برای چه؟ گفت برای انکه پس از مرگ مرا در ان بپیچند و در گور بگذارند گفتند به چه دلیل؟ گفت وقتی منکر و نکیر بیایند و کفن کهنه را ببینند گمان می کنند که این مرده قدیمی است و دیگر سوال و جواب نمی کنند

 

زیر دست

روزی وزیر خلیفه به بهلول گفت: دلت را خوش کن که خلیفه تو را تربیت کرده و تو را بر خوک و خرس حاکم کرده است.
بهلول گفت: پس از این پس مواظب رفتارت باش و از دستور من سرپیچی نکن که زیر دست من هستی


نويسنده: طاهر تاريخ: شنبه 30 بهمن 1389برچسب:لطیفه,لطائف و اطوائف, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

بهشت و جهنم

 

کنار جاده نشسته بود و با چشمان بسته در حال تفکر بود. ناگهان تمرکزش با صدای گوش خراش یک جنگجوی سامورایی به هم خورد: پیرمرد، بهشت و جهنم را به من نشان بده!
راهب به سامورایی نگاهی کرد و لبخندی زد. سامورایی از این که می دید راهب بی توجه به شمشیرش فقط به او لبخند می زند، برآشفته شد، شمشیرش را بالا برد تا گردن راهب را بزند!
راهب به آرامی گفت:خشم تو نشانه ای از جهنم است.
سامورایی با این حرف آرام شد، نگاهی به چهره راهب انداخت و به او لبخند زد.
آنگاه راهب گفت:این هم نشانه بهشت.

نويسنده: تاريخ: جمعه 29 بهمن 1389برچسب:داستان کوتاه,بهشت,جهنم, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

صائب تبريزي

 

 
 
 
 گر    قابل  ملال  نيم،  شاد  کن   مرا                 ويران  اگر  نمي‌کني   آباد   کن   مرا
 
حيف است اگر چه کذب رود بر زبان تو                از وعده‌ي  دروغ،  دلي  شاد  کن  مرا
 
پيوسته است   سلسله‌ي  خاکيان  به   هم                 بر هر زمين که سايه کني، ياد کن مرا
 
شايد  به  گرد    قافله‌ي   بيخودان  رسم                 اي  پير   دير ،  همتي  امداد  کن  مرا
 
گشته است خون مرده جهان  ز  آرميدگي                 ديوانه‌  ي   قلمرو   ايجاد   کن    مرا
 
بي  حاصلي  ز  سنگ ملامت بود حصار                چون سرو  بيد  از ثمر  آزاد  کن  مرا
 
دارد به  فکر  صائب  من  گوش  عالمي                يک ره تو نيز گوش به فرياد کن مرا
 
 
نويسنده: تاريخ: جمعه 29 بهمن 1389برچسب: صائب تبريزي ,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عکس فانتزی

      


ادامه مطلب
نويسنده: طاهر تاريخ: جمعه 29 بهمن 1389برچسب:عکس,فانتزی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

رمانتی سیسم عصر روشنگری

 

رمانتی سیسم

 

 

اغاز قرن 19 را باید شروع عصر جدیدی در ادبیات اروپا دانست که دامنه ان تا امروز کشیده شده است این دوره جدید که باید ان را عصر رمانتیک نام داد  عصر طبقه بورزوازی شمرده می شود در این دوره تجمل و زندگی اشرافی همه اهمیت و نفوذ خود را از دست داد, قلمرو و اثار ادبی گسترش یافت, حالا دیگر شاعران و نویسندگان از طبقه های گوناگون جامعه بودند. ادبیات رمانتیک در قرن 19 در کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری به ظهور رسید.
در اغاز کلمه رمانتیک از طرف طرفداران مکتب کلاسیک برای مسخره به نویسندگان جدید اطلاق می شد و معنی نخستین ان مترادف با خیال انگیز و افسانه بود.
اصولا مکتب نخستین رومانتیسم انگلستان بود و از انجا به المان رفت و از انجا در فرانسه رسوخ کرد و سرانجام تا سال 1850 بر ادبیات اروپا مسلط شد.

رمانتی سیسم اصولی دارد که مهمترین انها عبارتند از:

ازادی:سال 1830 را سال انقلاب ادبی می دانند زیرا در این سال ویکتور هوگو و یارانش رمانتی سیسم را به عنوان مکتب ازادی هنر اعلام کردند بدین معنی که هنرمند هر بخشی از زندگی را که خواست می تواند ازادانه به تصویر بکشد

شخصیت: در حقیقت هنرمند رمانتیک که از قید و بند اشرافی کلاسیسم ازاد شده است می تواند من وجودی خود را در هنر مستقر سازد.

هیجان و احساسات: رمانتی سیسم مکتب دل است و دل باید بدون قید و بند سخن بگوید

کشف و شهود: رمانتیک ها با نوعی حالت عارفانه به زندگی می نگرند. لامارتین شاعر بزرگ فرانسه با تعریفی که از شعر بیان می کند بنیان کشف و شهود را در رمانتی سیسم به خوبی نشان می دهد و تایید میکند که شاعر رمانتیک یک عارف است. او می گوید: صمیمی ترین چیزهایی که قلب انسان مالک ان است و خدایی ترین اندبشه هایی که در مغز او راه دارد و درل امیختن مجلل ترین چیزهایی که در  طبیعت هست با خوش اهنگ ترین صداها شعر نامیده می شود


ادامه مطلب
نويسنده: طاهر تاريخ: جمعه 29 بهمن 1389برچسب:رمانتی سیسم,رمانتیک,ویکتور هوگو,گوستاو فلوبر,ویلهلم شلگل,فردریک,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

خدا و کودک


کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد
اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود
کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:
خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:
نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...
*** مـادر***صدا کنی

نويسنده: تاريخ: پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

احمد شاملو

 


 

احمد شاملو
 

 

 

احمد شاملو (زادۀ ۲۱ آذر ۱۳۰۴؛ ۱۲ دسامبر۱۹۲۵، در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفی‌علیشاه- در تهران، درگذشتۀ  مرداد ۱۳۷۹؛ ۲۴ ژوئیه۲۰۰۰ در شهرک دهکده، فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگ‌نویس، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجمایرانی و از مؤسسان و دبیران کانون نویسندگان ایران در قبل و بعد از انقلاب بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع شده است. در دوره‌ای از جوانی شعرهای خود را با تخلص الف. بامداد و الف.صبح منتشر می‌کرد. سرودن شعرهای آزادی‌خواهانه و ضد استبدادی، عنوان شاعر آزادی ایران را برای او به ارمغان آورده است.

شهرت اصلی شاملو به خاطر سرایش شعر است که شامل گونه‌های مختلف شعر نو و برخی قالب‌های کهن نظیر قصیده و نیز ترانه‌های عامیانه‌ می‌شود. شاملو در سال 1326 با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد، اما برای نخستین بار در شعر تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن که در سال ۱۳۲۹ با نام شعر سفید غفران منتشر شد وزن را رها کرد و به‌ صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور  یا شعر شاملویی یاد کرده‌اند. تنی چند از منتقدان ادبی او را موفق‌ترین شاعر در سرودن شعر سپید می‌دانند. شاملو علاوه بر شعر، فعالیت‌های مطبوعاتی، کارهای تحقیق و ترجمۀ شناخته‌شده‌ای دارد. مجموعۀ کتاب کوچۀ او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامیانه مردم ایران( با تمرکز بر فرهنگ تهران) می‌باشد. آثار وی به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده‌است.


ادامه مطلب
نويسنده: طاهر تاريخ: پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:احمد شاملو,شاعر,شعر نو,زنگی نامه, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

خیام و ترانه های فلسفی

 

خیام

(ارامگاه خیام نیشابور)

 

حکیم عمر خیام نیشابوری را معاصرانش به حکمت و فلسفه و ریاضی و طب و نجوم می شناختند. زادگاهش نیشابور و روزگار زندگانی اش قرن 5 و دهه های نخستین سده ششم هجری بوده است. سال وفاتش 517 و ارامگاه شکوهمندش در کنار شهر نیشابور زیارتگاه صاحب دلان و ادب دوستان است.
روزگار خیام روزگار عجیبی بود. در نیشابور و شهر های دیگر میان فرقه های متعصب و زاهدمنش اشعری با شیعیان و معتزلیان اختلاف های بسیاری بود. حنفی ها و شافعی ها با هم در نزاع بودند و تقریبا هر نوع ازادی و ازاداندیشی از میان رخت بر بسته بود.
محیط سیاسی ان روزگار الوده به تعصب و قشری گری بود. نمونه اشکار این تعصب های مذهبی و سیاسی را در سیاست نامه ی خواجه نظام الملک می توان دید. متعصبان , فلسفه و حکما و حتی دانشمندانی هم چون خیام را دهری و کافر قلمداد می کردند.
در چنین زمانه ی پراشوب و تنگ نظری است که خیام در همه چیز شک می کند  و اندیشه ها و تاملات فلسفی خود را در قالب اشعاری کوتاه به نام رباعی می ریزد و بی انکه داعیه ی شاعری داشته باشد برای زمزمه در لحظه های دلگیر تنهایی و بی هم زبانی در گوشه ای یادداشت میکند.
رباعی مخصوص اندیشه های کوتاه و عمیق و تاملات فلسفی است که معمولا در ان تکیه اصلی معنا در مصراع چهارم است.
قالب ترانه را خیام ابداع نکرده است اما اگر بگوییم که نام بردارترین ترانه ها در ادب فارسی به نام او ثبت شده است گزافه نگفته ایم.
تعداد ترانه هایی که واقعا از خیام است نباید چندان زیاد باشد اما بعد از خیام در مجموعه ها و کتاب ها مقدار زیادی رباعی به او نسبت داده شده که بسیاری از انها از شاعر دردمند و کم سخن نیشابور نیست. گویی هر کس حرفی اعتراض امیز و تردید برانگیز و غیر قابل تحمل داشته که خود جرئت پذیرفتن عواقب ان را نداشته است ان را به خیام نسبت داده است.
تذکره نویسان و شعر دوستان هم هرجا چنین ترانه هایی را یافته اند بی انکه نام سرایندگان ان ها را بدانند انها را به نام خیام ثبت کرده اند. رباعیات خیام از دیرباز به زبانهای خارجی ترجمه شده و او را در ادبیات مغرب ,زمینه ویزه در حوزه های نفوذ زبان انگلیسی بهره ای جهانی و مشهور کرده است. این شهرت بدون شک ناشی از ترجمه موزون و زیبایی است که ادوارد فیتزجرالد شاعر نامور انگلیسی از رباعیات او به دست داده و خود او هم به حق به (خیام انگلیسی) شهرت یافته است.

بهترین چاپ های رباعیات خیام را محمد علی فروغی و صادق هدایت منتشر کرده اند
.

نويسنده: طاهر تاريخ: پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:خیام,رباعی,سیاست نامه,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عکس LOVE

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: طاهر تاريخ: پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سیاوش قمیشی(عادت)

 

عادت

 

 

هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم
یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم

انقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه می شکنی
اما تو خلوت خودم  تنها فقط مال منی

ترسم اینه که روتنت جای نگاهم بمونه
یا روی تیشه چشات غبار اهم بمونه
تو پاک ساده مثل خواب حتی با بوسه می شکنی
شکل همه ارزوهام تجسم خواب منی

حتی با اینکه هیچ کس مثل من عاشق تو نیست
پیش تو اینه چشام حقیر لایق تو نیست

 

نويسنده: طاهر تاريخ: چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

جامی(عشق)

 

عشق

 


عشق که بازار بتان جای  اوست       سلسله  بر  سلسله  سودای    اوست

 

گرمی بازار خراب است   عشق       اتش   دل   های  کباب   ا ست  عشق

 

گفت به مجنون صنمی در  دمشق       کای   شده  مستغرق   دریای  عشق

 

عشق چه و مرتبه ی عشق چیست     عاشق و معشوق در این پرده کیست؟

 

عاشق یک رنگ و حقیقت شناس     گفت  که  ای  محو   امید   و   هراس

 

نیست بجز عشق در این پرده کس     اول و  اخر  همه  عشق  است  و  بس

 

 

 

نويسنده: طاهر تاريخ: چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:جامی,عشق, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

فریدون مشیری (پرواز با خورشيد)


 بگذار ، كه بر شاخه اين صبح دلاويز
بنشينم و از عشق سرودي بسرايم .
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبكبال ،
پر گيرم ازين بام و به سوي تو بيايم

خورشيد از آن دور ، از آن قله پر برق
آغوش كند باز ، همه مهر ، همه ناز
سيمرغ طلايي پرو بالي ست كه – چون من –
از لانه برون آمده ، دارد سر پرواز

پرواز به آنجا كه نشاط است و اميدست
پرواز به آنجا كه سرود است و سرورست .
آنجا كه ، سراپاي تو ، در روشني صبح
روياي شرابي ست كه در جام بلور است .

آنجا كه سحر ، گونه گلگون تو در خواب
از بوسه خورشيد ، چو برگ گل ناز است ،
آنجا كه من از روزن هر اختر شبگرد ،
چشمم به تماشا و تمناي تو باز است !

من نيز چو خورشيد ، دلم زنده به عشق است .
راه دل خود را ، نتوانم كه نپويم
هر صبح ، در آيينه جادويي خورشيد
چون مي نگرم ، او همه من ، من همه اويم !

او ، روشني و گرمي بازار وجود است .
در سينه من نيز ، دلي گرم تر از اوست .
او يك سرآسوده به بالين ننهادست
من نيز به سر مي دوم اندر طلب دوست .

ما هردو ، در اين صبح طربناك بهاري
از خلوت و خاموشي شب ، پا به فراريم
ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبيعت
با ديده جان ، محو تماشاي بهاريم .

ما ، آتش افتاده به نيزار ملاليم ،
ما عاشق نوريم و سروريم و صفاييم ،
بگذار كه – سرمست و غزل خوان – من و خورشيد :
بالي بگشاييم و به سوي تو بياييم .

فریدون مشیری

نويسنده: طاهر تاريخ: چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:پرواز با خورشيد ,فریدون مشیری,عشق, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

مسعود سعد

 

مسعود سعد

(شعر حبسیه)

 


نزدیک به 20 سال از بهترین ایام زندگانی مسعود بن سعد سلمان,شاعر خوش قریحه و ازاده ی لاهوری که نیاکان او از همدان به ان دیار رفته بودند در زندان گذشت.
در واقع مسعود طی پانزده سالی هم که در پایان عمر خویش ازاد زیست و به خواندن و نوشتن اشتغال ورزید, ان مایه اسایش و ارام نداشت که  رنج های مدت حبس را جبران کند زیرا در این ایام تازه به زندان پیری و ناتوانی گرفتار امده بود. مسعود با وجود انکه پدرش از عمال دولتی و در دوره ی اول غزنوی صاحب شان و شوکت بود به خدمت سیف الدوله محمود پیوست که در ان روزگار از جانب پدر به امیری هندوستان منصوب شده بود. در حدود سال 480 سیف الدوله به فرمان پدرش سلطان ابراهیم گرفتار و زندانی شد و ندیمان و یاران او نیز به قید و زندان گرفتار امدند از ان جمله مسعود سعد بود که هفت سال در قلعه های (سو) و ( دهک ) و سه سال را در قلعه ی (نای) زندانی شد.
این واقعه گویا بر اثر تهمت حاسدان واز ان جمله یکی از رقیبان مسعود به نام راشدی شاعر دربار سلطان ابراهیم برای وی پیش امده است.
مسعود که در یکی از سال های 438 تا 440 در لاهور پا به هستی گذاشته بود سرانجام پس از حدود هشتاد سال به سال 515 هجری بدرود زندگانی گفت.

شیوه شاعری مسعود

وی در حقیقت نامورترین شاعران عصر دوم غزنوی است.
در واقع شهرت مسعود در گرو حبسیه های اوست. این قسم از اشعار او موثر و درد انگیز و در عین حال جالب و گیرا از اب درامده و تظلم هایی از ستم رسیدگان ان روزگاز را ثبت کرده است اما شعر او منحصر به حبسیات نیست. وی در وصف مدح , غزل و هجو و شوخی هم دستی قوی و شیوه ای ممتاز داشته است. برخی از شاعران نامور ان روزگار مانند امیر معزی و سنایی و عثمان مختاری و ابوالفرج رونی, با او دوستی ها داشته اند و بعضی از انها هم در شعر مسعود مورد ستایش قرار گرفته اند

نويسنده: طاهر تاريخ: سه شنبه 26 بهمن 1389برچسب:مسعود سعد,حبسیه,دهک,نای,سو, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

پروین اعتصامی (شاخ بی بر)

 

شاخ بی بر

 

ان  قصه  شنیدید  که  در باغ  یکی  روز      از     جور     تبرزار    بنالید     سپیدار


کز من نه دگربیخ و بنی ماند و نه شاخی      از  تیشه ی  هیزم  شکن و اره ی نجار


این با که توان گفت که  در  عین  بلندی       دست    قدرم  کرد  به  ناگاه  نگونسار


گفتش تبر اهسته,که جرم تو همین بس      کاین موسم حاصل بود و نیست تو را بار


تا   شام  نیفتاد  صدای   تبر   از   گوش      شد توده در ان باغ سحر هیمه ی بسیار


دهقان چو تنور خود از ان هیمه بر افروخت     بگریست سپیدار و چنین  گفت دگر  بار


اوخ  که  شدم هیزم   و   اتشگر   گیتی     اندام  مرا  سوخت  چنین  ز  اتش  ادبار


خندید  بر  او شعله که از دست که نالی     ناچیزی  تو  کرد  بدین  گونه  تو  را خوار


ان شاخ  که  سر  برکشد  و  میوه  نیارد      فرجام به جز سوختنش  نیست سزاوار


امروز  سرافرازی  دی  را  هنری  نیست      می  باید  از  امسال سخن راند نه از پار

نويسنده: طاهر تاريخ: دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:پروین,اعتصامی,شاخ بی بر, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عکس LOVE

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: طاهر تاريخ: دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

انوری پیامبر ستایشگران

انوری

(پیامبر ستایشگران)


برخی از سخن سنجان گذشته انوری را هم پایه ی فردوسی و سعدی و هر سه را از پیامبران شعر فارسی شمرده اند.
شاعری گفته است
در شعر سه تن پیمبران اند   هر چند که لانبی بعدی
اوصاف و قصیده و غزل را   فردوسی و انوری و سعدی
این پیامبر ستایشگران که نامش اوحدالدین علی و نام پدرش وحیدالدین محمد بود در قریه (بدنه) نزدیک مهنه یا میهنه (زادگاه ابوسعید ابوالخیر) واقع در خاک خاوران میان توس و سرخس زاده شد و به سبب انتسابش به سرزمین خاوران در اغاز شاعری خاوری تخلص می کرد.
انوری به خدمت سلطان سنجر درامد و تنها بخشی از زندگی او در ارامش و برخورداری گذشت.
شاعری انوری و اخلاق او

بیش ترین شهرت انوری به قصاید اوست که عموما در سه مضمون یعنی ستایش شاهان و بزرگان ,وصف طبیعت و هجو دشمنان و مخالفان است.مدایح انوری مشحون به اغراق و نمونه های بارز مبالغات دور از منطق و در عین حال حاوی مضامین غرورانگیز ستایشی استغزلیات وی که در دیوان او برجاست نشان میدهد که وی دست کم در روزگار جوانی و سرخوشی و عاشق پیشگی اشتغال داشته است.
بخش عمده دیگری از اشعار انوری قطعات اوست و از این حیث باید او را پیشگام ابن یمین شاعر قطعه سرای عصر سربداران دانست. مضمون قطعات انوری ستایش خواهشگری,بد زبانی و هجاگویی است
یک بار هم اتفاقا انوری را شاعری اجتماعی و دردمند و مردم دوست میبینیم که از زبان مردم خراسان در برابر بیدادهای غزان لب به شکوه میگشاید و در قصیده ای ستم های بیدادگران را برملا میسازد. توضیح مطلب ان که در سال 548گروهی از طوایف غز بر اثر ظلم کار گزاران دولت سلجوقی سر به شورش برداشتند و درجنگی سنجر را در هم شکستند و به اسیری بردند.غزان از ان پس بر خراسان تاختند و ویرانی ها به بار اوردند. غارت وستم کردند و بسیاری از بزرگان و دانشوران ان سامان را از دم تیغ گذرانیدند

 


ادامه مطلب
نويسنده: طاهر تاريخ: دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:انوری,پیامبر ستایشگران,وخراسان, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

وحشی بافقی (نیایش)

نیایش

 

 

الهی  سینه  ای  ده   اتش   افروز         دران سینه دلی وان دل همه سوز


هران دل راکه سوزی نیست دل نیست         دل افسرده غیر از اب و گل نیست


دلم  پر شعله گردان سینه  پر  دود         زبانم   کن   به   گفتن  اتش    الود


کرامت    کن   درونی   درد   پرورد         دلی در وی درون درد  و  برون درد


به  سوزی  ده   کلامم   را   روایی         کز  ان  گرمی   کند ا تش  گدایی


دلم  را  داغ  عشقی بر  جبین   نه         زبانم     را    بیانی    اتشین   ده


سخن   کز   سوز   دل  تابی ندارد         چکد  گر  اب  از   ان   ابی   ندارد


دلی افسرده  دارم  سخت  بی نور         چراغی  زو  به  غایت روشنی دور


بده   گرمی  دل    افسرده ام    را          بر افروزان    چراغ    مرده ام    را


به   راه   این   امید  پیچ   در   پبچ          مرا  لطف  تو  می یابد  دگر  هیچ

 

نويسنده: طاهر تاريخ: دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:وحشی بافقی,نیایش, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

وریسم/verisme

وریسم

 

 

این مکتب نخست در ایتالیا به وجود امد و در همان جا نیز از بین رفت پایه گذار ان جیوانی ورکا بود. او با

 

 

لحن سوزان و تند و خشن و بی پرده ای شیوه بیان نویسندگان قدیم ایتالیا را ا فلسفه اخلاقی توماس هاردی

 

انگلیسی درهم امیخت و مجموعه داستان قصه های روستایی و دو رمان بزرگ دیگر را خلق کرد.

 

این مکتب امروز به عنوان نمونه بی مانند هنر داستان سرایی ایتالیا تلقی می شود. خلاصه اینکه مکتب

 

وریسم تقلید و تلفیقی از مکتب رئالیسم و ناتورالیسم فرانسه است.

لوئیجی کاپوانا,ماریو پراتزی, خانم گراتسیا دلدا از جمله پیروان این مکتب هستند.

 

نويسنده: طاهر تاريخ: یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:وریسم,ایتالیا, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شهریار (نی محزون)

 

نی محزون

 

امشب   ای  ماه به  درد دل من تسکینی      اخر  ای  ماه  تو  همدرد  من  مسکینی


کاهش جان   تو من دارم و  من  می دانم      که تو از دوری خورشید چه ها می بینی


تو هم  ای بادیه پیمای  محبت  چون   من      سر   راحت   ننهادی   به   سر   بالینی


هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک      تو  هم  ای  دامن  مهتاب  پر  از  پروینی


همه در چشمه ی مهتاب غم از  دل شویند      امشب ای مه تو هم از طالع من
  غمگینی


من  مگر   طالع   خود   در  تو  توانم  دیدن      که   تو  ام  اینه  ی  بخت    غبار  اگینی


نی  محزون   مگر   از   تربت   فرهاد دمید      که  کند  شکوه  ز هجران  لب  شیرینی


تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد  خزان      گر خود  انصاف  کنی  مستحق   نفرینی


کی بر این کلبه ی طوفان زده سر خواهی       ای    پرستو    که   پیام  اور   فروردینی


شهریارا     اگر      ایین    محبت     باشد       چه حیاتی  و  چه  دنیای  بهشت  ایینی

 

 

نويسنده: طاهر تاريخ: یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:شهریار,نی محزون, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

منوچهری

منوچهری

(شاعر شادمانی و طبیعت)

 

اگر بخواهیم تنها یک نمونه از شاعران سرخوش و جوان طبع فارسی را که با طبیعت زیسته و بدان دل داده است معرفی کنیم او کسی جز احمدبن قوص معروف به منوچهری دامغانی نخواهد بود.
از دامغان تا گرگان و طبرستان راهی نیست. منوچهری احتمالا خود را با یکی از کاروان هایی که در ان دوران از دامغان به سمت گرگان و طبرستان می گذشته خود را بدان جا رسانیده و چنان که نوشته اند به خدمت منوچهربن قابوس زیاری که در ان سال ها در گرگان و طبرستان حکومت می کرده رسیده است. به همین علت تخلص منوچهری را برای خود برگزیده است.
منوچهری پس از مرگ این امیر زیاری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیرکه از طرف مسعود غزنوی بر ان جا فروانروایی داشت رسید. از انجا بود که او را با عزت و احترام و بر پشت پیل به غزنین روانه کردند.
ظهور شاعری جوان و خوش ذوق در میان شاعران دربار مایه ی ناخرسندی گشت و شاعران پیر و پیش کسوت به این رقیب نوخاسته به دیده ی رشک نگریستند. از جور هین حاسدان بود که منوچهری برای جلب حمایت عنصری خود را از ستایش وی ناگزیر دید و قصیده معروف (لغز شمع) را سرود. وی پس از ستایش برخی از رجال و وزیران در دربار غزنه برای خود جایی پیدا کرد.
منوچهری در اوج کامرانی و نوش خواری بود و هنوز برای بهره وری از لذت ها و کامجویی های زندگی امیدها در سر داشت که مرگ بی هنگام در جوانی بر او تاختن اورد و در یکی از روزهای سال 432ه.ق. وی را هم چون غباری با خود برد


ادامه مطلب
نويسنده: طاهر تاريخ: یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:منوچهری,مسمط, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عنصری

 

عنصری

(ستایشگری که تاریخ را به جای حماسه مینشاند)

 

 

ابوالقاسم,حسن بن احمد عنصری را  باید شاعری بختیار(کسی که خوشبخت است) و خوش فرجام دانست. او در حدود سال 350هجری در بلخ زاده شد. پدرش بازرگان بود و چون از دنیا رفت اموال موروث را برداشت و به تجارت رفت اما در ضمن سفر دزدان, کاروان او را زدند و اموالش را به غارت بردند. بعد ان عنصری اهنگ تحصیل علم کرد و به شعر و ادب روی اورد.
در اوایل حکومت محمود غزنوی, امیر نصر,برادر محمود وی را به حضور سلطان غزنه معرفی کرد. به دلیل همین پیشینه و نیز از ان جا که معرف اوبرادر سلطان بود و به علاوه در علم و ادب و شعر سرامد بود در نزد محمود بسیار تقرب داشت تا این که عنوان ملک الشعرایی یافت و طرف توجه و احسان پادشاه قرار گرفت.
وی در سال 431 ه.ق. وفات یافت.


اشعار و اثار او


قسمت عمده ی اشعار بازمانده از عنصری که به حدود دوهزار بیت می رسد قصاید اوست که اغلب ان ها در ستایش سلطان محمود و مسعود و دیگر شاهزادگان غزنوی و ذکر اوصاف و کارها و فتوحات ان هاست. امتیاز عنصری نسبت به شاعران پیشین در این است که او علاوه بر فنون شعر از دانش های زمان خود نیز بهره مند بوده و به ویزه پاره ای از اصلاحات حکمت و منطق را در شعر خویش به کار گرفته است.
قصاید عنصری پربار و استوار است. او در شعر خود بیش تر از منطق و برهان الهام می گیرد تا از ذوق و هیجان بدون این که خود در زندگی به فلسفه ی خاصی دست پیدا کرده باشد. عنصری بر خلاف خرخی به جای روی اوردن به تغزل بیش تر به وصف میپردازد یا قصاید خود را بی مقدمه اغاز میکند

 

 

نويسنده: طاهر تاريخ: شنبه 23 بهمن 1389برچسب:عنصری, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

خواجوی کرمانی(حدیث مستان)

 

حدیث مستان

 

گفتا تو از کجایی کاشفته می  نمایی ؟         گفتم  منم  غریبی   از   شهر   اشنایی


گفتا کدام مرغی؟ کز  این مقام   خوانی         گفتم که خوش نوایی  از  باغ   بی  نوایی


گفتا زقید هستی رومست شو که رستی         گفتم به می پرستی جستم زخود رهایی


گفتا جوی نیرزی گر زهد   و  توبه   ورزی        گفتم که توبه  کردم  از  زهد  و   پارسایی


گفتا به دل  ربایی  ما را  چگونه دیدی  ؟         گفتم چو خرمنی گل  در  بزم  دل   ربایی

 

گفتا بگو که خواجو در چشم ما  چه بیند؟         گفتم حدیث مستان  سری   بود  خدایی

 

نويسنده: طاهر تاريخ: شنبه 23 بهمن 1389برچسب:خواجوی کرمانی,حدیث مستان, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

نمادگرایی(سمبولیسم)

 

سمبولیسم

 

از نظر فکر,سمبولیسم بیشتر تحت تاثیر فلسفه ایده الیسم بود که از متافیزیک الهام می گرفت و در حوالی سال 1880 در فرانسه باز رونق می یافت. 

سمبولیسم هنر بیان افکار و عواطف نه از راه شرح مستقیم و نه به وسیله ی تشبیه اشکار ان افکار و عواطف به تصویرهای عینی ملموس,بلکه از طریق اشاره به چگونگی ان ها و استفاده از نمادهایی بدون توضیح برای ایجاد ان عواطف و افکار در ذهن خواننده است
اصول سمبولیسم

1_حالت اندوهبار و انچه را که از طبیعت موجب یاس و نومیدی و ترس است بیان می کنند.
2_به سمبل ها واشکال و اهنگ هایی که احساس ها نه عقل و نه منطق ان را پذیرفته است توجه دارند
3_اثاری که انها به وجود اورده اند برای هر خواننده به نسبت میزان ادراک و وضع روحیش مفهوم است,یعنی هر کس نوعی انها را درمی یاد و می فهمد.
4_انان تا حد امکان از واقعیت عینی دور شده و به واقعیت ذهنی پرداخته اند
5_چون انسان دستخوش نیروهای نا شناسی است که سرنوشت انان را تعیین میکند از این رو حالت وحشت اور این نیروها را در میان نوعی رویا و افسانه بیان میکند
6_میکوشند حالت های غیر عادی روانی و معرفت های نا به هنگامی را که در ضمیر انسان پیدا میشود و حالت های مربوط به نیروهای مغناطیسی را در اثارشان بیان کنند

7_به یاری احساس تخیل, حالت های روحی را در میان ازادی کامل با موسیقی کلمه ها و با اهنگ و رنگ و هیجان تصویر میکنند.

برخی از بزرگان مکتب سمبولیسم


1_شارل بودلر(1867_1821) شاعر,منتقد و مترجم فرانسوی اثر مشهور او گل های بدی است وی مترجم اثار ادگار الن پو به زبان فرانسه است.


2_ارتوررمبو(1891_1854) شاعر فرانسوی و از پیشروان سمبولیسم. دفتر مشهور شعر او اشراق و فصلی در دوزخ نام دارند.

3_استفان مالارمه(1898_1842) از شاعران سمبولیست فرانسه است وی موجزگو بود و در اثارش ابهام شعری فراوان دیده میشد. مالارمه در پی ان بود تا شعر را از بند امور مادی و محسوس برهاند.مهمترین دفتر شعر او بعد ازظهر یک فون و نظم و نثر است

4_ادگار الن پو (1849_1809) امریکایی. نخستین مجموعه اشعار او با نام تیمور لنگ در سال 1827 منتشر شد. مشهورترین شعرش کلاغ نام دارد که بیانگر اندوه شاعر در مرگ زنی زیباست. داستان های کوتاه او عموما پلیسی, وحشتناک و غیر مترقبه است مشهورترین این داستان ها عبارتند از جنایت در کوی غسالخانه_نامه ی دزدیده شده_سوسک طلایی_سایه

نويسنده: طاهر تاريخ: شنبه 23 بهمن 1389برچسب:سمبول,نماد,شارل بودلر,ارتور رمبو,استفان مالارمه,ادگار الن پو,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

حمیدی شیرازی (قوی زیبا)

 

قوی زیبا

 

شنیدم    که   چون   قوی  زیبا  بمیرد      فریببنده     زاد   و    فریبا    بمیرد


شب   مرگ   تنها   نشیند  به  موجی      رود گوشه ای دور   و  تنها   بمیرد


دران گوشه چندان غزل خواند ان شب      که  خود در  میان غزل   ها   بمیرد


گروهی   بر  انند   کاین   مرغ    شیدا      کجا  عاشقی  کرد   ان  جا  بمیرد


شب   مرگ   از   بیم   ان   جا   شتابد     که  از  مرگ  غافل شود  تا  بمیرد


من  این   نکته   گیرم   که   باور   نکردم     ندیدم   که  قویی به  صحرا  بمیرد


چو    روزی    زاغوش   دریا     بر     امد      شبی  هم   در  اغوش  دریا بمیرد


تو   دریای   من   بودی     اغوش    واکن     که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

 

نويسنده: طاهر تاريخ: جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

کلاسیسم

 

کلاسیسم

 

این سبک به ادبیاتی گفته می شود که پیش از پیدایش مکتب های دیگر و در فاصله قرن 15 و 17 در اروپا وجود داشت که خود از هنر روم و یونان تقلید شده بود.
در واقع هنر کلاسیک اصلی همان هنر یونان و روم قدیم است و مهمتریت قانون در نوشته و یا اثر کلاسیک تقلید از طبیعت است. اما نباید از این غافل بود که پیروان مکتب های دیگر نیز خود را ملهم از طبیعت می دانند.
در مکتب کلاسیک انواع اثار ادبی مانند طبقه های اجتماع با سلسله مراتب طبقه بندی شده است.

1حماسه و رمان

مشخصات حماسه عبارت است از عظمت و شکوه جنگجویانه ان و برجستگی موضوع و قهرمانان ان. در حماسه قهرمانا ملی را به عظمت خدایی می رسانند. انها از هر لحاظ کامل دلاور و شجاع با عزت نفس پاکدامن...می باشند و خطاهای انان نیز خالی از جنبه قهرمانی نیست.
شاهنامه فردوسی,ایلیاد هومر در اوج این داستان ها قرار دارند د وقتی داستان به جای شعر به صورت نثر بیان شود رمان به وجود می اید. در رمان نیز همان اصول حماسی بکار می رود با این تفاوت که در حماسه جنگ و در رمان عشق مقام نخست را به عهده دارد.



2ترازدی

ارسطو در تعریف ترازدی میگوید_ ترازدی عبارت است از تقلید یک حادثه ی جدی  و کامل و دارای وسعت معین با بیانی زیبا که زیبایی ان در تمام قسمت ها به یک اندازه می باشد و دارای شکل نمایشی باشد نه داستان و نه حکایت و با استفاده از وحشت و ترحم عواطف مردم را پاک و منزه سازد. قهرمان ترازدی نباید جنایتکار باشد ضمنا بسیار درستکار و پرهیزکار نیز نباید باشد,( باید از خوشبختی به تیره روزی افتاده باشد اما نه بر اثر جنایت بلکه ر اثر اشتباه) همچنان قهرمان ترازدی باید با اشخاصی که طرف مقابل او را در ترازدی تشکیل می دهند رابطه خانوادگی و یا حسی داشته باشد.

3کمدی

کمدی عبارت است از یک اثر نمایشی جالب که اشخاص انرا شخصیت های پایین تری نسبت به ترازدی تشکیل می دهند و حوادث ان از زندگی روزمره گرفته شده است. در کمدی اصیل (حقیقت نمایی) باید بیشتر از موارد دیگر لحاظ شود و باید پایان خوشی داشته باشد و حادثه ان نیز جنبه ابتکاری داشته باشد.

اصول و قواعد کلی این سبک به شرح زیر میباشد

*تقلید و نمایش از طبیعت =هنرمند کلاسیست بیش از هرچیز باید سازنده خوبی باشد

*توجه و تقلید از قدما =نگریستن و پروای بی اندازه به خداوندان ذوق و هنر باستان و یافتن بهترین و برجسته ترین قالب های هنری گذشتگان.


*اصل عقل = تاثیرات در این مکتب باید موافق با اصول عقلی باشد


*حقیقت نمایی=  قهرمانان این مکتب انچه را نیک است دارا می باشند

نويسنده: طاهر تاريخ: پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:کلاسیسم,روم,یونان,کلاسیک,حماسه,رمان,ترازدی,کمدی,طبیعت, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

فرخی

 

فرخی

(روستازاده ای کامروا)

 

 

اوازاه ی شاعر نوازی امرای چغانی از مرزهای خراسان در گذشته بود که پسر جولوغ سیستانی از غلامان امیر خلف بانو اخرین امیر صفاری زیر بار هزینه های زندگی قد خم کرد و با جبه ای پس و پیش چاک از سر ناگزیری با شعری به نرمی حریر راهی دربار چغانی شد.
روستازاده ی سیستانی وقتی قصیده ی زیبای (با کاروان حله) را بر خواجه عمیداسعد وزیر چغانی خواند وزیر باور نکرد که این شعر ساخته ی خود او باشد.
گفت امیر فردا در داغگاه خواهد بود و داغگاه جایی است سرسبز و خرم با گل ها و شقایق ها که در انجا کره اسبان را داغ می کنند قصیده ای گوی و فردا بر امیر بخوان.
فردای ان روز وقتی امیر قصیده ای را که فرخی شاعر سیستانی در وصف  داغگاه گفته بود بشنید از زیبایی و استواری ان به شگفتی درماند و او را چهل کره اسب که خود  شاعر از گله امیر جدا کرد به پاداش داد.
فرخی علاوه بر شاعری اوازی خوش داشت و ساز هم خوب می نواخت.

فکر و شعر فرخی

دیوان شعر فرخی که بالغ بر چند هزار بیت می شود مجموعه ای است ازقصاید چند ترکیب بند و تعدادی غزل و قطعه و رباعی  فرخی بخش عمده ای از قصاید خود را در دربار غزنوی سروده و به شیوه ی شاعران روزگار خود به مدح سلاطین امرا و وزرا و بزرگان عصر خویش پرداخته است.
در بیش تر از این قصاید شاعر نخست جلوه های طبیعت مثل بهار خزان صبح شب ابر و رود را توصیف کرده و انگاه از بزرگی ها و بزرگواری های ممدوح یاد کرده است.

نويسنده: طاهر تاريخ: پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:فرخی,با کاروان حله, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دقیقی

 

دقیقی

(در راه احیای حماسه ملی)

 

او نخستین کسی است که پس از مسعود مروزی به نظم داستان های ملی ایران همت گماشت و در واقع پیشوای فردوسی در این کار بود. دقیقی که بر کیش زردشتی بود در جوانی به شاعری پرداخت و برخی از امرای چغانی و سامانی را مدح گفت و از انها جوایز گران بهایی دریافت. دقیقی ظاهرا به امر نوح بن منصور سامانی ماموریت یافت تا شاهنامه ی منثور ابومنصوری را به نظم در اورد اما هنوز بیش از هزار بیت از ان را نسروده بود که به دست غلام خود کشته شد (حدود367یا369ه.ق) درحالی که هنوز جوان بود و بخش عظیمی از داستان های شاهنامه ناسروده مانده بود. فردوسی توسی شاعر استاد و همشهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد و با توفیق به پایان رسانید.

اثار و اشعار دقیقی


از قصیده ها و غزل ها و قطعات دقیقی به مانند اغلب شاعران عصر رودکی ابیاتی پراکنده بر جای مانده اما بسیاری از ان ها از بین رفته. از همین مقدار باقی مانده و اشعار هایی که برخی از شاعران پس از وی به موقعیت شعر و شاعری او     داشته اند پیداست که وی در مدح و غزل روشی استوار داشته است او در ضمن قصیدهاز پندگویی و راهنمایی ادمیان و ترویج صفات مردانگی خودداری نمی کرده و گاهی ممدوح خود را به داشتن دلیری و سخاوت و خرد بر می انگیخته است. زیبایی های طبیعت و تشبیهات رنگین هم به قصاید او راه یافته و هم به غزل هایش تازگی و جلوه ی خاصی داده است. با این حال اثر جاوید و مهم دقیقی همان (گشتاسب نامه) است که هر چند در استواری و کمال فنی به پای شاهنامه نمی رسد اما هم چنان در متن حماسه ی جاویدان فردوسی رونق و جلوه ی خود را حفظ کرده است.

تا صبر بر دهد

گویند صبر کن که تو را صبر بر دهد     اری دهد و لیک به عمر دگر رهد

من عمر خوشتن به صبوری گذاشتم     عمری دگر بباید تا صبر بر دهد

نويسنده: طاهر تاريخ: چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:دقیقی,شاهنامه,زرتشت,گشتاسب نامه, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

اسدی

اسدی

(ادمه ی سنت خراسان در اذربایجان)

 

 در همان سال ها که خراسان در اتش جنگ و اشوب می سوخت و قدرت از غزنویان به خاندان سلجوق منتقل شد علی بن احمد اسدی توسی جوان مستعدی که ان وضع را برای شاعری مناسب نمی دید از خراسان به اذربایجان رفت زمان تولد اسدی به درستی معلوم نیست اما ظاهرا بایست در یکی از سال های اخر سده چهارم یا سال های نخستین سده ی پنجم هجری درست در همان ایام که فردوسی کار نظم شاهنامه را به پایان می برد پای به این جهان گذاشته باشد. از جزئیات زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست اما سال وفاتش را 465ه.ق دانسته اند.

اثار و تالیفات
1_از اثار معروف او کتابی است در لغت به نام لغت فرس که اولین لغت نامه ی مدون فارسی نیز هست و خوشبختانه از گزند حوادث مصون مانده و به دست ما رسیده است. در لغت فرس حدود یک هزارو دویست لغت فارسی امده است با این حال چون قدیمی ترین کتاب موجود در این زمینه است در تاریخ ادبیات فارسی اهمیت زیادی دارد

2_اثار منظوم اسدی شامل دو بخش است
  نخست مناظرات او که مشتمل بر چهار یا پنج قصیده و دیگر اثر او که مشهورتر از مناظرات اوست کتاب گرشاسب نامه است این کتاب داستان منظومی است مشتمل بر حدود 9 هزار بیت که اسدی در سال 458ه.ق نظم ان را به پایان برده است.
موضوع گرشاسپ نامه یک منظومه ی کامل حماسی است که ان را پس از شاهنامه می توان موفق ترین داستان حماسی ادبیات فارسی دانست

نويسنده: طاهر تاريخ: چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:اسدی,گرشاسب نامه, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

کسایی(پرچمدار ادبیات شیعه)

کسایی

(پرچمدار ادبیات شیعه)

 

12سال از مرگ رودکی شاعر پر اوازه ی قرن4هجری می گذشت که ابوالحسن کسایی(به سال 341ه.ق) در مرو دیده به جهان گشود.
دوران شاعری کسایی  اواخر عهد سامانی و اوایل کار غنویان هم زمان بوده است. وی در اغاز کار برخی از شاهان را ستایش گفته است اما در میانه ی عمر از این کار پشیمان شده و یکسره راه پارسا یی و اندرزگویی در پیش گرفته است. مذهب او شیعه ی 12 امامی بوده بنابراین او هم زمان با فردوسی به عنوان نخستین شاعر دل بسته ی اهل بیت درفش جانبداری و ستایش خاندان پبامبر را بر دوش کشیده است.
کسایی را باید پیرو رودکی و پیشرو ناصرخسرو شاعر ازاده ی قرن 5 هجری دانست.
دیوان کسایی ظاهرا تا قرن 6 هجری موجود بوده است و بعد ها از میان  رفته است. کسانی که دیوان او را دیده بودند ان را کتابی مشحون به مدایح و مناقب پیامبر و ال و سرشار از زهد و پند و موعظه توصیف کرده اند. نخستین قصیده های منقبت و مرثیه را باید در دیوان کسایی جست و جو کرد. از این حیث او پیشگام شاعرانی چون قوامی رازی (شاعر شیعی ق6) و محتشم کاشانی (شاعر مرثیه سرای ق10) است.
کسایی را نقاش چیره دست طبیعت هم گفته اند زیرا وصف های جاندار و روشن او از طبیعت و زیبایی های ان در زمره ی بهترین شعر هایی است که از گویندگان ق4 هجری در دست داریم.


 

نويسنده: طاهر تاريخ: سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:کسایی,پرچمدار,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

فردوسی(خداوندگار حماسه و خرد)

فردوسی

(خداوندگار حماسه و خرد)

 

حکیم ابوالقاسم فردوسی از ستارگان قدر اول اسمان ادب ایران است که از گذشته های دور با کتاب گرانقدر خود شاهنامه در میان مردم شهرت و محبوبیت یافته است.وی در سال (329 یا330ه.ق) در روستای پاز واقع در منطقه ی توس به دنیا امد. فردوسی از نجیب زادگان و دهقانان توس بود.و از نظر مادی و ثروت دارای موقعیت قابل توجهی بود.از دوران کودکی و جوانی او اطلاع چندانی در دست نیست ولی مشخص است که با درامدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده ولی اندک اندک ان اموال را از دست داده و به تهیدستی دچار شده.
فردوسی40 سال بیشتر نداشت که دقیقی شاعر حماسه پرداز و هم ولایتی او که نظم روایات ملی ایران را از چندان سال پیش اغاز کرده بود در سن جوانی به دست غلامش کشته شد. فردوسی بر ان شد تا کار ناتمام او را دنبال کند. در این کار جوان مردی از دوستان وی به تشویق او همت گماشت و شاهنامه ی منثور را که در برگیرنده ی تاریخ شاهان قدیم ایران بود و چند سال پیش تر از ان به امر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق توسی فراهم امده ود در اختیارش گذاشت.
فردوسی سرودن شاهنامه ی خود را از روی این شاهنامه ی منثور اغاغز کرد و هنگامیکه 58 ساله بود بیش از دو ثلث کتاب خود را به نظم دراورد.
در اواخر عمر  به این اندیشه افتاد که کتاب خود را به نام محمود کند و برای این کار لازم بود او را بستاید. فردوسی از این کار دو هدف داشت .1_با استفاده از نام محمود و امکانی که که او برای نسخه برداری از روی کتاب در اختیارش می گذاشت کتاب خود را از گزند حوادث حفظ کند 2_او نیز مانند بسیاری از شاعران از ثمره ی عمر خود بهره مند شود و در ان ایام بی چیزی و درماندگی از این راه وجه مختصری برای دوران پیری و ناتوانی خود به دست اورد اما شاهنامه به دلایل زیر مورد قبول و پسندسلطان محمود واقع نشد و بر خلاف تصور او وی از ثمره کار خود بهره ای به دست نیاورد


ادامه مطلب
نويسنده: طاهر تاريخ: سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:فردوسی,شاهنامه,توس,طوس,حماسه,شعر,اسفراینی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شهید بلخی(خردمندی اندوهگین)

شهید بلخی

 

(خردمندی اندوهگین)

ابوالحسن شهید بلخی از معاصران و پیوستگان به دستگاه امیر نصربن احمد سامانی و ابوعبدالله جیهانی است که باید پیش از فردوسی عنوان (شاعر خرد)  را به او اختصاص داد. دانش شهید افزون . خطش نیکو بود . با فلسفه و کلام اشنایی داشت. تالیفاتی هم در این زمینه ها به او نسبت داده اند که مثل اشعارش به دست ما نرسیده است. از ویزگی های حیات علمی شهید بلخی این است که گفته اند با محمدبن زکریای رازی طبیب و فیلسوف معاصر خود مناظره ها و مباحثاتی داشته است.شهید به تازی (عربی) و پارسی شعر نیکو می گفته است. لطف طبع و ذوق شاعری وی را از ابیات پراکنده ای که به زبان فارسی از او در دست است, می توان دریافت. به ویزه که این اشعار غالبا با چاشنی فکر و فلسفه نیز توام شده است




دود غم


اگر غم را چو اتش دود بودی     جهان تاریک بودی جاودانه


در این گیتی سراسر گر بگردی    خردمندی نیابی شادمانه

نويسنده: طاهر تاريخ: یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

رودکی(پدر شعر فارسی)

رودکی

(پدر شعر فارسی)

 

رودکی ابوعبدالله جعفر فرزند حکیم فرزند عبدالرحمن فرزند ادم از کودکی و چگونگی تحصیل او اگاهی چندانی در دست نیست در 8سالگی قران اموخت و ان را از بر کرد واز همان هنگام به شاعری پرداخت.
برخی گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است.انچه اشکار است وی شاعر دانش اموخته بود و تسلط او بر وازگان فارسی چندان که هر فرهنگ نامه ای از شعر او گواه میاورد.
رودکی از روزگار جوان اواز خوش داشت در موسیقی ونوازندگی چیره دست  و پر اواز بود. وی نزد ابوالعنک بختیاری موسیقی اموخت وهمواره مورد ستایش او بود. ان چنان که استاد در روزگار کهنسالی چنگ خود را به رودکی بخشید.
از هم عصران رودکی,منیجک ترمذی (نیمه دوم سده چهارم) و پس از او فرخی 429ق استاد موسیقی زمانه خویش بودند. رفته رفته رودکی در درگاه ال سامانیان نفوذ و حرمت بسیار یافت. نصربن احمد پادشاه بخارا جوایز و هدایای بسیاری به وی داد و بلعمی وزیر دانشمند سامانیان او را در میان عرب و عجم بی مانند می دانست.
در ان روزگار در محیط ادبی,علمی,اقتصادی و اجتماعی ان چنان تحولی شگرف روی داده بود که دانش پزوهان ان دوره را دوران نوزایی (رنسانس) ایران می نامند.
داستان دور شدن امیر از بخارا و تنگ دلی و اشتیاق همراهان او برای باز گشت و خان و مان و شعر (بوی جوی مولیان اید همی) که رودکی سرود و با چنگ و نوای خوش به گوش امیر رسانید,گواهی است بر این حسن تاثیر.
ایا رودکی کور بود؟

 


ادامه مطلب
نويسنده: طاهر تاريخ: شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

SHAHRESARGARMY@YAHOO.COM

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

راههای جاویدان شدن

© All Rights Reserved to ahooramazda.LoxBlog.Com | Template By: شهر سرگرمی